شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند
تو کیستی؟حقـیقـت زهـرای اطهـری زیـن ابــی و زیـنـت آغـوش مــادری
قــرآن روی سـیـنـۀپـاک پــیــامــبــر خـیـرکـثـیـر دامـن پُـرمهـرکـوثـری
رویتومصحفاست وزبان توذوالفقار حق را زبـان وخـون خدا را پیمبری
از آنچـه دیـدهانـد ونـدیـدنـد،خوبتـر وز آنچـه گفتهانـد و نگـفـتنـد،برتـری
درآســمــان وحـی خــدا مــاهپـارهای
بـیــن دوآفــتــاب ولایـت ســتــارهای
تکـبیـر بـا صـدای تـو تکـبیر میشود قـرآن به خطبههای توتفـسیرمیشود
بـر قـلـب دشـمنـان قـسم خـوردۀ خـدا نطـق تو و بیـان تو شمـشیـرمیشـود
در کـاخ شامِ شـوم،کـنار سـر حـسین شام بـلا به نطـق توتـسخـیـرمیشود
حتی یـزیـد بـر سـر تخـت ستـمگـری با یک نهـیـب تـند توتکـفـیـرمیشود
بانو!بخوان خطابه که برمنطقت یقین
هـجـده سـربـریـده بـگـویـنـد آفـریـن!
بیتو ریاضسرخ شهادت ثمرنداشت تـا صبح حشر،پیکرایثار،سرنداشت
جـزسیـنـۀ مطهـر تـو درمسیـر شـام قرآن به پیش تیرحوادث سپر نداشت
در گـامگـام حـادثـه فـرزنـد فـاطــمـه یک لحظه چشم برسرنی ازتوبرنداشت
برحفظ دین خویش پس ازکشتن حسین پروردگار ازتوکسی خوبترنداشت
با آنکه پیـش روت سـران بریده بود
غیرازجمال،چشم تو چیزی ندیده بود
تـو کـیستـی؟مجـاهـد همسنگـرحسین کردی چهل عروج،سفربا سرحسین
ازسـن خـردسالـی خـود بعـد فـاطمـه هم خواهـرحـسینی وهـم مـادرحسین
چون مادرتکه یکتنه شد حامیعلی تو یکتنه شدی همه جا لشکـرحسین
فریـاد شد زحنجـر پاک تو سرکشیـد خونی که ریخت از دل و ازحنجرحسین
هـم درتُـن صــدات پـیـامحـسیـنبود
هم خـطبـهات کـمـال قـیـام حسین بود
ازکودکـی نمــاز شـب روحپــرورت یــادآورنــوافــل شـبهــایمـــادرت گویی هنوزجای تومحراب فاطمه است گویی هنوز چادر زهراست برسرت
تسخیرکرد نطق تو چون شهرکوفه را لـبخـنـد فـتــح زد ســرپـاکبـرادرت
بانو!بخوان خطابه؛بخوانکزفرازنی رأس حسین،گـوش شـده پای منبـرت
باخـطـبـۀ توپـردۀ دشـمـن دریـده شد
از حنجرت صدای محـمّـد شنـیـده شد
بر گِرد محمل تو که هجده ستاره بود چشمان خونفشان توهم درنظاره بود
وجـهخـدا به پیـش نگـاه تـو روی نی نوک سنان به چشم تو دارالزیاره بود
دل درطواف روی برادر به راه شام چشم تـو زائـرگـلـوی پـارهپـاره بـود
بالله قـسم که صبـر،کـم آورد پیش تو با آن که درد وداغ وغمت بیشماره بود
زنهای شام بردر دروازه صف زدند
وقـتـی سر حـسین تودیدند کـف زدند
کردی سفرزخویش و رسیدی به قتلگاه خواندی جمیل،هرچه که دیدی به قتلگاه
جسم حسین را چوگرفتی به روی دست جـانامــامخـویشخریـدی به قـتلگاه
دستـور پایـداری وصـبـرومقـاومت ازحـنـجـربریـده شـنیـدی بـه قـتلگـاه با آنکه خون ز نطق تو آب حیات خورد سـرازسپـاه کـوفـه بریدی به قـتلگـاه
چون گل شکفت زخم حسین ازشکفتنت
ازصبـر و پایداری و شکرانه گفتنت
ای جن و انس،یکـسره خاک در شما دست خـدا هـمـیـشـه بُـوَد برسـرشما
تا صبح روزحشر به جسم وبه روحتان بــــادا ســــلام از اَحـــد داور شـــمــا
در راه شام،پـای فـشردید همچـو کوه زیـراکـه بـود دسـت خــدا یـاورشـما
گـویی که نـور وحی دمـد ازدهان ما هـرجـا زبـان مـاسـت پـیـامآور شـمـا
"مـیـثـم" فـدای مـیـثـم تـمـارتـان شـود
آزاد آن کـسـیکـه گـرفـتـارتـان شـود